Back شما اینجا هستید: صفحه اصلی یادداشت حقوق نجومی یک خبرنگار!

حقوق نجومی یک خبرنگار!

همان‌طور که حقوق‌ سر به فلک کشیده برخی مدیران هوش از سر مردم می‌پراند، حقوق رو به افول خبرنگاران هم هوش از سر خودشان می‌پراند.

شاید دیدگاه عامه بر این باشد که چون خبرنگار با این مدیر و آن مدیر از پله‌ها بالا و پایین می‌رود، حقوقی درخور شأن می‌گیرد و بالا و پایین رفتن‌ها ناشی از بیکاری‌های گاه و بی گاه اوست.

دریغ از آنکه فرد نامبردهِ عاشقِ دل‌خسته، ماراتن‌وار می‌دود تا نان شبش کمی بزرگ‌تر شود و بتواند کمی تا قسمتی او را سیر کند.

گاهی نگارنده با خود فکر می‌کند که رابطه سختی شغل با دستمزد معکوس است و هراندازه که به مشقت‌ها افزوده می‌شود از مسرت‌های ناشی از حقوق دریافتی کاسته خواهد شد. به طوریکه خبرنگاری به‌عنوان دومین شغل سخت دنیا در بالای جدول قرار دارد و لاجرم در لیست دستمزدها نیز در قسمت انتهایی جدول در کنار مشاغل دیگر ته‌نشین شده است.

و قسمت هیجان‌انگیز ماجرا اینجاست که درست زمانی که حقوق یک ماهش را می‌گیرد باید از حقوق نجومی بنویسد و چه‌بسا او اولین کسی است که باید این خبر دردآور را به گوش همدردانش برساند. همین‌جا لحظه‌ای به فکر فرو می‌رود و با ضرب و تقسیم عددها به دنبال مقایسه تعداد صفرهای دستمزدش با فیش‌های حقوق پلکانی است که بر اثر خطای دید، صفرها را به‌درستی نمی‌بیند و قید حساب‌وکتاب‌هایی را که جز فسفر سوزاندن و آه از نهاد برخاستن عایدی ندارد، می‌زند.

با خود عهد می‌بندد که پاشنه کشیده‌تر کار کند تا بتواند فاصله صفرها را به‌اندازه یک صفر کمتر کند اما هرچه او بیشتر تلاش می‌کند حقوق‌های نجومی از پلکان بالا می‌روند و تعداد صفرها و تعداد نجومی بگیران نیز بیشتر می‌شوند با این تفاوت که آن‌ها بر صندلی مدیریت تکیه می‌زنند و او هر ساعت باید بر صندلی تاکسی تکیه بزند و به دنبال روزی برود

هرچه بیشتر از جان مایه می‌گذارد جز از جان و روحش نمی‌کاهد و وقتی به روز حساب‌وکتاب می‌رسد، می‌بیند تمام ساعت‌هایی که صرف کار شده و رنگ فراغ به خود ندیده، در برابر صفرهای حقوقش رخ‌نمایی می‌کند. با امیدی که چاشنی دلسردی شده، به برنامه‌های صبح فردایش می‌اندیشد و با عشق همراه با سختی، روزگارش را می‌گذراند.

شاید این جملات برای مخاطبان یا حتی تعدادی انگشت‌شمار از خبرنگاران کمی غریب به نظر برسد و تمام برداشت ذهنی مردم از خبرنگار به همان گزارش ارسالی خبرنگار واحد مرکزی خبر از یک کشور اروپایی ختم شود اما در همین شهر خبرنگارانی هستند که با کمترین دستمزد با عشق یا از سر ناچاری، هر روز می‌دوند و هرروز قلم به دست می‌گیرند تا هر روزشان را بگذرانند و آن‌ها را همین بس که مردم، خبرنگار را با همان شأن خبرنگار واحد مرکزی خبر در یک شهر اروپایی می‌بینند.

همان بس که نامش را روی کاغذی می‌بینند که صبح فردا، دور سبزی می‌پیچند.

حقوق یک خبرنگار به‌اندازه قد و قامت نامش نجومی است و این حقوق نجومی به کرایه روزانه تاکسی و اتوبوس او کفایت می‌کند و همین او را بس که عشق، علاقه، اعتیاد به خبر و اضطراب و دویدن‌هایش بر حقوق نجومی‌اش پیشی گرفته و او را از قافله جا نمی‌گذارد و هیچ‌گاه حساب‌وکتاب امروز و فردا، خبرنگار را از قلم و کاغذش دور نمی‌کند.

یادداشت: فرشته اکبری

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن