شاید برای همه کلیشهای شده اما وجود دارد؛
ضعف مدیریت!!
- توضیحات
- منتشر شده در یکشنبه, 25 شهریور 1397 20:59
- نوشته شده توسط admin
شاید این روزها هر جا صحبتی از نواقص و ایرادات در سیستمهای اداری، کاری، سرمایهای، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... میشود، اولین چیزی که از زبان ناظرین و مقامات بالاتر جاری و ساری میشود این باشد که در فلان بخش ضعف مدیریت وجود داشته و عدم تعهد و تخصص و مواردی از این دست منجر به وقوع فاجعه یا نقص در یک سیستم شده است.
در هر بخش و دستگاهی اگر بخواهیم کلیه ضعفها را قائم به یک فرد کنیم، همانگونه که در مورد موفقیتها نیز این رویه جایز نیست، کار درستی نیست و قطعا در صورت بروز اشتباهات و بعضا تخلفات، یک سیستم درگیر و دخیل مساله است اما قطعا نقش مدیریت در موارد مثبت و منفی، نقش پر رنگ و اثر گذاری است.
در همین راستا و با توجه به اهمیت موضوع در این یادداشت و تحلیل قصد داریم به نحوه اختصاص پستهای مدیریت و فرایندهای موجود در انتخاب مدیران و مسئولان در سیستمهای مختلف بپردازیم.
اگر به عنوان یک کارمند ساده یا کارشناس در دوائر اداری اشتغال به کار داشته باشید، دیدهاید که در هر دوره انتخابات دولت و پس از تعیین رئیس جمهور و در نهایت استانداران و وزرا، به ترتیب مدیران ردههای پائین تر در حوزههای زیر مجموعه دستخوش تغییر میشوند.
آیا کسی از کارکنان و بازنشستگان ادارات دولتی در خاطر دارد که ثبات مدیریتی در دستگاهی از دولتی به دولت دیگر به صورت پایدار در صورت توانمندی مدیر مربوطه وجود داشته باشد ؟
البته استثنائاتی هم هست و علاوه بر ارتباطات ریشهدار و قوی که بعضا در این بخش برای تثبیت برخی مدیران موثر واقع میشود، در معدود مواردی هم دیده میشود که مدیران با توانمندی بالا با وجود تغییر دولت در جایگاههای خود باقی میمانند که منکر این مساله نیستیم اما این رویکرد در مدیریتها بسیار نادر بوده و بیشتر در سطوح پائینی مدیریتی اتفاق میافتد.
با توجه به آنچه مطرح شد در ابتدا یک سوال در ذهن متبادر میشود؛ آیا همه کسانی که در دولت قبلی زمامدار مسئولیت بودند، افراد ناتوان و یا کمکاری بودهاند که بلافاصله پس از روی کار آمدن دولت جدید از مناصب خود کار گذاشته میشوند؟ اگر چنین بوده در برابر اقدامات اشتباهی که از سوی ایشان صورت گرفته چه برخورد قانونی آنها شدهاست؟
البته باز هم مواردی بوده و دیدهایم که تشکیل پرونده شده و برخوردهایی صورت گرفته، اما آیا این پروندهها همه موارد اینچنینی را در بر میگیرد؟
سوال دومی که با تغییرات مدیریتی پس از تغییر در دولتها در ذهن شکل میگیرد اینکه آیا ملاک تعیین مدیران، میزان توانمندی گزینههای مدیریتی و سوابق ایشان است یا میزان مشارکت ایشان در تبلیغات انتخاباتی گزینه پیروز در انتخابات و نقش گزینهها در ستادهای انتخاباتی و سهم خواهیهای ایشان!؟
وقتی مدیر ارشد در یک دستگاه در حد و حدود استانی با چنین فیلترها و نگاههایی تعیین میشود، مدیران میانی و زیر دستی در داخل مجموعه نیز توسط این فرد با نگاههای دسته بندی شده تعیین و به کار گمارده خواهند شد و اینگونه است که افراد غیر متخصص و بی تجربه در حوزههای مختلف با ارتباطات و معیارهایی چون میزان فعالیت در ستادهای انتخاباتی و.. به جایگاههایی دست مییابند که نتیجه آن پسرفت یا خوشبینانه بگوئیم؛ سکون و در جازدن سیستمهای متبوع ایشان خواهد بود.
با چنین رویکردی بیش از اینکه مدیران بتواند در شرایط خاص با تکیه بر اصول مدیریت بحران از پس مشکلات برآیند با بحران مدیریتی حاکم بر سیستمها، کار به جایی نرسیده و بحران به جای مهار افزایش پیدا میکند.
سوال اصلی اینجاست که چرا ملاک، معیار و فیلترینگ جامعی در تعیین مدیران وجود ندارد؟
آیا صرف اینکه یک فرد دارای سابقه سوء نباشد و تائیدیه ارگانهای مربوطه را داشته باشد، برای عهدهدار شدن مسئولیت کافی است؟
در انتخاب مدیران ردههای بالا معمولا سیستم مصاحبه وجود دارد و قبل از انتصاب افراد در آزمونی تخصصی از قابلیتها و اطلاعات لازم برای تصدیگری جایگاهی که میخواهند اشغال کنند، قرار میگیرند اما در سطوح پائینتر چطور؟ آیا چنین فرایندی طی میشود؟
از کجا معلوم فردی که در یک پست مدیریتی منصوب میشود، از توانمندی لازم برای اداره آن حوزه برخوردار است؟ اصلا شاید این فرد واقعا فرد توانایی باشد اما در حوزه در نظر گرفته شده و بلکه در جایگاهی دیگر که معمولا چنین روند و فرایندی در انتخاب مدیران میانی و بالادستی در سیستمهای بزرگ دولتی دیده نمیشود.
جایی مشاهده شد که مدیری ناتوان به کار گماشته و خطایی بدیهی در یک امر ساده اداری از وی صورت گرفته بود؛ بزرگی فرمود سیستمی که چنین فردی با این سطح سواد و توانایی به این جایگاه منصوب میکند، اکنون باید خسارت اشتباه وی را نیز بپردازد!
به راستی تا کی باید تاوان اشتباهات افراد نالایق از بیتالمال پرداخت شود؟
چقدر از این سوء مدیریتها باعث ایجاد نارضایتی در مردم از مجموعه مدیریتی و دولت میشود؟
آیا این نوع عملکردها در نهایت باعث ایجاد و افزایش ناامیدی نمیشود؟
این مدیران را چه کسی برمیگزیند و چرا وقتی ناتوانی و ناکارآمدی ایشان اثبات شد، هیچ کس سراغ مقام منصوب کننده و تصمیم گیرنده که این فرصت را برای فردی با ظرفیتها و علم پائینتر از جایگاه کسب شده ایجاد کرده، نمیرود و او را بازخواست نمیکند؟
آیا در کشورهای مترقی و پیشرفته نیز نوع انتصاب مدیران و فرایندهای طی شده در تعیین ایشان به همین شکل است؟
و سوالات بسیار دیگری که همگی چالشهای ذهنی بسیاری را ایجاد میکنند و پیدا کردن جواب برای آنها کلید بسیاری از ضعفهای مدیریتی موجود رد سطوح مختلف است.
علی ثقفی/مدیرمسئول