یک تأمل؛
ایرانی‌ها در فضای مجازی بی‌اخلاق‌ترینند

نسلی که مونولوگ «این حق منه» را خلق کرد، از پیشینیان نسلی است که شعارهای کوچه، خیابان، زیرگذر و حتی دیوارنوشته های توالت های عمومی را به عادی ترین ارتباطات در زندگی هر روزه ما تبدیل کرده است.

به گزارش "همدان نیوز"، افتادن تشت رسوایی در جامعه نه نتیجه اتفاقاتی مثل رد و بدل شدن رکیک ترین مکالمات در زندگی روزمره و فضای مجازی، بلکه محصول خواست جامعه عصیان زده برای بروز هیجان منفی در عامه پسندترین میادین ممکن است. محرومیت های ناشی از جنگ، مردم مناطق جنگ زده را به دنبال چیزهای کشاند که ابتدا حق شان بود اما وقتی به آن نرسیدند، دچار توقع کاذب شدند. طلبکار شدن مردم ما از زمین و زمان، آم روی دیگر سکه خواستن و نرسیدن است؛ آنچه سال ها بعد از جنگ در مدرن ترین ایران ممکن هم به نحو زننده ای به چشم می خورد، محصول عادی خواستن و نرسیدن، پرخاشگری و طلب حق به ناحق ترین اشکال ممکن است.

سرخوردگی، طلبکاری یک جانبه در پی دارد و این دور و تسلسل در مبدا خودش دوباره به پرخاشگری می رسد. این مساله شاید مهم ترین دلیل بروز عجیب ترین بداخلاقی ها از سوی مردم عصیان زده سرزمینی باشد که حالا پیام های اخلاقی و فرهنگی منشور کوروش برایشان به شعارهایی خوش رنگ و لعاب در پیام های مجازی شان تبدیل شده است. با وجود این، بروز بی اخلاقی در یک برنامه تلویزیونی کودکانه و در ادامه آن برخوردهایی عجیب از سوی مردمانی که خودشان را در چنین ماجرایی محق می دانند، اتفاقی عجیب نیست. درست به اندازه رد و بدل شدن جوک های قومیتی که سال های سال باعث خنده مردم کشور ما شده است و حالا با پیشرفت تکنولوژی بداخلاقی ها هم به روز شده و به عرصه مجازی کشیده می شود.

رفتاری زشت و واکنش هایی زشت تر

هنوز از آتش شعله ور شده از شوخی سخیف فیتیله ای ها در برنامه ای که قرار بود مخاطبانش کودکان باشند، زمان زیادی نگذشته است؛ اتفاقی تلخ حاصل از یک سهل انگاری که به جز یک بار پخش از شبکه سراسری بارها و بارها در شبکه های مجازی هم دست به دست چرخید تا اینکه طیف گسترده ای از آذری های سراسر کشور را عصبانی کرد و در نهایت به ممنوع الکار شدن افرادی منجر شد که طی سال ها خاطرات زیادی برای بچه های دیروز و امروز ساخته اند، هر چند آیتم دردسرساز فیتیله ای ها فاقد ساده ترین فاکتورها برای خنداندن مردم و به خصوص بچه ها بود، اما اعتراض گسترده آذری زبان ها در مقابل یک برنامه ای که هیچ ادعایی برای جدی بودن نداشت هم عجیب بود.

چیزی که پیش از این در شکلی مشابه از سوی قوم اصیل بختیاری در مقابل پخش سریال «سزمین کهن» قد علم کرد. همان طور که آذری ها با شدیدترین اعتراضات معتقد بودند فیتیله ای ها به بدترین شکل ممکن به آذری ها توهین کرده اند، لرهای بختیاری هم در اعتراض به پخش سریال «سرزمین کهن» دست به تجمع زدند. آنها این سریال را «توهین آمیز» دانستند و معتقد بودند که «سرزمین کهن» تاریخ قوم بختیاری و نقش شخصیت هایی مانند سردار اسعد بختیاری را تحریف کرده است.

نتیجه اعتقاد ترک ها و لرها به توهین آمیز بودن برنامه های «فیتیله» و «سرزمین کهن»، گذشتن از خدمات مثبت فیتیله در طول سال های اخیر و توقف یکی از پرهزینه ترین سریال های تاریخی بود.

با این حال مخالفت های مردمی به پخش سریال ها و برنامه های تلویزیونی همیشه معطوف به اعتراضات قومی نبوده و نمایندگان مشاغل هم بارها با اعتراض به پخش برنامه های مختلف در جهت دفاع از شغل شان برآمده اند. تازه ترین اعتراض شغلی به سریال طنز «در حاشیه» بود که پزشکان با اعتراضی گسترده در مقابل شوخی کردن یک برنامه طنز با حرفه شان طاقت نیاوردند و حتی کار را به جمع و جور کردن بی سر و ته این مجموعه کشاندند.

با این حال اعتراض به «در حاشیه» مساله تازه ای نبود چرا که پیش از این هم نمایندگان مشاغل مختلف به فیلم ها و سریال هایی مثل «باغ مظفر»، «شوکران»، «مارمولک»، «اغما»، «ساختمان 85»، «حلقه سبز»، «خانه ای روی آب»، «زمانه» و... اعتراض کرده بودند.

جوک هایی که تمیز نمی خندانند

اغلب ما آدم های نسل جدید به عنوان مشتریان پر و پا قرص اسمارت فون ها با عضویت در چندین و چند شبکه مجازی برای جا نماندن از قافله تکنولوژی، روزانه ده ها و شاید صدها پیام در شبکه های مجازی دریافت می کنیم که شاید 80 درصد آنها فاقد نکته ای مفید و کاربردی برای بهتر شدن روند زندگی مان باشند. با این حال چیزی که در این پیام ها به وفور دیده می شود، جوک هایی است که اغلب با چنین مضامین آغاز می شوند: «یه رشتیه...، یه ترکه...، یه لره...، یه قزوینیه...، یه اصفهانیه...!»

خنده های مجازی اما به جوک ها و شوخی های قومیتی خلاصه نمی شود و حقیقت تلخ دیگری در این مورد وجود دارد و آن چیزی نیست جز جوک های جنسی یا به قولی شوخی های 18+!

هرچند بررسی دلایل چرایی رونق چنین شوخی هایی در بین ما ایرانی ها نیازمند پژوهش های فرهنگی، اجتماعی و حتی روانشناسانه ای است اما شاید این سوال به وجود بیاید که آیا چنین مسائلی در کشورهای دیگر هم وجود دارد یا خیر؟

نکته ای که پس از آشنایی با فضای جوک های موجود به زبان انگلیسی بیش از هر چیز جلب توجه می کند، متفاوت بودن موضوع جوک هاست. در کل، دو تفاوت بزرگ بین جوک های آنها و لطیفه های ما وجود دارد: اول اینکه آنها تا این اندازه به جوک های نژادی و قومی بهایی نمی دهند. برای مثال کمتر می بینید یک آمریکایی بگوید: یه روز مکزیکی تباره... یا یه روز یه سیاهپوسته... جوک های آمریکایی معمولا به این شکل شروع می شوند: یه روز یه مرده...، یه روز یه روانشناسه...، یه روز یه کشیشه....

نکته دوم در مورد لطیفه های خارجی این است که جوک های 18+ در آمریکا هم وجود دارند، اما به طور چشمگیری در اقلیت قرار دارند. این یعنی اگر شما سایت های جوک انگلیسی را بگردید، از هر 10 جوک ممکن است، یک جوک پیدا کنید که در این حوزه قرار بگیرد! در یک نگاه کلی به جوک های مدل ایرانی این طور نتیجه گیری می شود که کم پیش می آید از خلال جوک های ما، نکته ای ارزشمند بیرون بیاید و نگاهی متفاوت به پدیده ای داشته باشد. ما به پدیده های ثابت می خندیم، به تضادهای تکراری و کم عمق و از دل این خنده ها با احساس سربلندی بیرون می آییم، خنده هایمان به سوژه هایی مربوط است که خودمان نیستیم، نق خودمان و رفتارهایمان نیست، نمی توانیم کاری درباره شان انجام دهیم و به همین دلیل هم جایگزین رفتارهای مسئولانه مان می شوند.

رشد دشمنی ها به صورت نامرئی

شوخی های قبیله ای و دشمنی نامرئی که بین قومیت های مختلف ایجاد می شود تنها در جوک ها و پیام های هر روزه پنهان نمی ماند. واقعیتی که از دل این جوک ها بیرون می آید به بطن جامعه هم سرایت می کند. در ظاهر به هم لبخند می زنیم اما یک کینه پنهانی را پروش می دهیم و منتظریم تا در یک موقعیت مناسب آن را به بدترین شکل تخلیه کنیم. سر کلاس زبان شناسی نشسته ایم، استاد بی مقدمه سوال می کند هر کدام از شما به چند زبان مسلط هستید؟ بچه ها شروع می کنند به جواب دادن. «به دو زبان انگلیسی و فارسی. به سه زبان، انگلیسی، فارسی و عربی.» بعضی ها همان یک زبان فارسی را بلدند، بعضی ها یک پله از بقیه بالاترند و فرانسه و اسپانیایی هم می دانند. همه فارسی حرف می زنند و انگلیسی را هم دست و پا شکسته می دانند. این وسط چند نفری با افتخار از دیگر زبان هایی که می دانند می گویند و سوال استاد را بی جواب نمی گذارند.

جواب ها که تمام می شود، استاد می پرسد یعنی هیچ کدام از شما ترکی بلد نیستید؟ 10 نفری با صدای بلند جواب می دهند که بلدند اما نگفته اند. چرا؟ چون از وقتی یادمان می آید ترک ها باعث خنده شده اند. به قدمت تمام این سال ها برای ترک ها و لرها جوک ساخته ایم و این وسط یادمان رفته که ترکی فقط یک لهجه نیست که اگر با فارسی تلفیق شود، ما را به خنده می اندازد. ترکی یک زبان است. یک زبان مستقل با همه قواعد و پیچیدگی های خودش که می توان با افتخار آن را در رده دیگر زبان ها قرار داد و حرف زد.

بداخلاقی از این بیشتر که یک عمر به ترک ها خندیدیم، انواع و اقسام سادگی ها را به آنها و دیگر قومیت ها نسبت دادیم و ناخواسته آنها را در موضعی قرار دادیم که حالا دشمن درجه یک آنهایی شده اند که فارسی را بی لهجه حرف می زنند و این توهم را دارند که یک پله از بقیه بالاتر ایستاده اند؟

بیخود نیست که جرقه یک اتفاق کوچک به بدترین دعواها منجر می شود و فضای دانشگاه را به دو گروه بچه های تهران و شهرستان تقسیم می کند. تهرانی ها همان گروه باکلاس و مدرنی هستند که همه چیز می دانند و به شهرستانی ها از پایین نگاه می کنند. آن طرف ماجرا هم هست. آنهایی که تهرانی ها را از خودراضی می دانند و معتقدند سوسول های تهرانی به هیچ دردی نمی خورند و نباید در کارهای مهم مملکتی از آنها استفاده کرد.

هر یک دقیقه، یک دعوا در ایران اتفاق می افتد

همه آنهایی که در شهر رفت و آمد زیادی دارند می دانند که بداخلاقی بخشی از خوراک دیداری هر روزه شان است. محال است در روز به چند مورد صدای بلند و پرخاشگری برخورد نکرده باشید. با این حال اوضاع جامعه و آنچه هر روز در کوچه و خیابان می بینیم به مراتب بهتر از وضعیت دنیای مجازی است. شاید ترس از رو به رو شدن با یک آدم عصبانی و برخورد با یک فرد پرخاشگر و عواقب آن که در خیلی از مواقع به ضرب و جرح می رسد، آدم ها را کمی محتاط تر کرده است، هر چند طبق آمارهای غیررسمی، نزاع های خیابانی رشد بالایی داشته تا جایی که در ایران در هر یک دقیقه، یک نزاع خیابانی شکل می گیرد و پرونده های زیادی به پزشکی قانونی ارجاع داده می شود، اما این آمار در برابر دعواها و پرخاشگری های دنیای مجازی عددی ناچیز است.

در دنیای مجازی شاید در هر ثانیه، یک ایرانی شروع به نوشتن کامنت های توهین آمیز و رکیک پای عکس ها و پست های افراد مختلف می کند و چون ترسی از درگیری رودررو ندارد، ساعت ها این کار را ادامه می دهد و با دیگر کاربران هم این دعوا را ادامه می دهد؛ دعواهایی که تاثیر آن می تواند حتی از ضرب و جرح هم مخربتر باشد.

این وضعیت زمانی بغرنج تر می شود که چنین رفتاری را با طرفداران غیرایرانی یک فرد مشهور مقایسه می کنیم. برای نمونه، ساندرا بولاک یک پسربچه سیاهپوست را به فرزندی قبول کرده و این اتفاق را در صفحه اینستاگرامش نوشته و اجازه داده تا هوادارانش درباره این حرکت تازه نظر بدهند. یک نگاه کلی که به کامنت ها بیندازید خبری از حرف های نامربوط نیست. لااقل تا 50 کامنت آخر نه فحشی رد و بدل شده نه حرف توهین آمیزی نوشته شده است. تنها شوخی های معمول، که برای مثال کاش ما را هم به فرزندی قبول می کردی، پای عکس منتشر شده نوشته شده است.

بریتنی اسپیرز هم عکس عروسی اش را در صفحه اش قرار داده. باز هم خبری از کامنت های نامربوط نیست. در نهایت چند نفری نظر داده اند که چاق شده ای. آن هم با یک ادبیات معمولی، نه با نسبت دادن رکیک ترین جمله ها و حرف ها، اما این طرف قضیه کاملا متفاوت است.

هانیه توسلی عکسی از حیوان خانگی اش می گذارد و آنقدر حرف های نامربوط و توهین پای عکسش نوشته می شود که صفحه اش را می بندد و به حالت خصوصی در می آورد. باقی بازیگران هم همین وضعیت را دارند. خیلی هایشان از دنیای مجازی خداحافظی کردند و آنهایی هم که مانده اند، در روز 50 نفری را بلاک می کنند. بدی ماجرا برای افراد مشهور وقتی است که امکان مقابله به مثل را ندارند. به دلیل شخصیت اجتماعی که این افراد دارند، برخورد مستقیم می تواند تبعات بدی برایشان به همراه داشته باشد.

رسانه ها معمولا به حرف های عادی مردم اهمیتی نمی دهند اما به محض اینکه بعضی از رفتارها از افراد مشهور و به اصطلاح الگوی جامعه سر بزند، سر و صدای زیادی به پا و داد و فغان می شود که الگوی مملکت به خطا رفته و به هواداری که داشته توهین کرده است و وای از طرفدارانی که چنین الگویی برای خود انتخاب کرده اند. به دلیل روند طولانی حقوقی هم ممکن است خیلی ها پیگیر توهین هایی نباشند که در دنیای مجازی به آنها می شود اگرچه در قانون مجازات سنگینی برای این کار در نظر گرفته شده اما خیلی ها ترجیح می دهند همه چیز در دنیای مجازی مسکوت باقی بماند و به دنیای واقعی درز پیدا نکند.

البته ماجرای توهین های مجازی تنها به افراد مشهور وطنی ختم نمی شود. همه ما هنوز یادمان نرفته که چه بلایی سر صفحه فیس بوک لیونل مسی، داور بازی ایران و آرژانتین و چندین نفر دیگر آمد. یک رصد کلی پای عکس های افراد مشهور در ایران (حتی آنهایی که از برکت شبکه های مجازی و منتشر کردن عکس های لوکس و اجرای دابسمش های مختلف به فالوئرهای چند صدهزار نفری رسیده اند) نشان می دهد که ما تا چه اندازه فحش دادن و توهین کردن را دوست داریم. برای عکس های بی حجاب و خارج از عرف کامنت های توهین آمیز می گذاریم و به آدم هایی که متحول شده اند و مسیر زندگی شان را عوض کرده اند هم یک جور دیگر توهین می کنیم.

راه و روش دیگران برایمان احمقانه است و برای همین حق خودمان می دانیم که به روش خودمان اظهار نظر کنیم و جولان بدهیم، حتی اگر از نوع لباس یا مدل موی یک آدم  عادی هم خوش مان نیاید، بدون هیچ رودربایستی نظر می دهیم و با بدترین تشبیه ها، نظر خودمان را القا می کنیم.

زیست اخلاقی کیلویی چند؟

بی اخلاقی، بی مسئولیتی می آورد. این امر البته ساده ترین پیامد چنین اتفاقی است. بداخلاقی هایی که ما هر روز به سادگی از آن عبور و سعی می کنیم خودمان را به آ ن عادت دهیم در نهایت یک جایی بعد وسیع تری پیدا می کنند و نمونه آن رسانه ای می شود. برای مثال ماجرای پزشکی که به دلیل فقر و پرداخت نکردن هزینه بیمارستان، راضی به کشیدن بخیه های یک کودک می شود، در نگاه اول همه را شوکه می کند اما در واقعیت خیلی از ما چنین رفتارهایی را نه به صورت علنی که در دل خود لااقل یک بار مرور کرده ایم.

ایرانی ها در فضای مجازی بی اخلاق ترینند

آنجایی که راننده پورشه زرد در تصادف کشته می شود و راضی به مرگ آدم های پولدار می شویم تا وقتی که از آدم های فقیر فاصله می گیریم و هیچ وقت آنها را به محدوده زندگی و تعاملات مان راه نمی دهیم، درواقع داریم بخیه های زیست اخلاقی را در جامعه ای می کشیم که همه مان به پیشینه، شان و منزلتش ایمان داریم و مدعی داشتن فرهنگی هفت هزار ساله هستیم. کافی است کمی درون خودمان را مرور کنیم. ما حتی اگر سکوت کرده باشیم و فقط تماشاگر هم باشیم، بعضی جاها ته دل خودمان طرف بعضی از بی اخلاقی ها را گرفته ایم و آنها را دوست داشته ایم.

به روی هم لبخند می زنیم اما...

هنوز زمان زیادی از ساخته شدن صفحه «بچه پولدارها» نگذشته است. وقتی دخترها و پسرهای جوان عکس هایشان را سوار بر پورشه و لب استخر و با بهترین امکانات منتشر کردند، عده ای حکم کلی صادر کردند که همه آدم هایی که در عکس تا این اندازه ثروتمند هستند، دزدند و از راه مال مردم خوری به اینجا رسیده اند. انگار که دزد بودن تنها راهی است که می توان از طریق آن به پول و ثروت رسید. عکس ها و سبک زندگی افراد، ساده ترین راه برای قضاوت همه ماست.

در یک نگاه کلی همه مردم یا پول گرفته اند که کاری انجام می دهند، ای دزد هستند یا با حق خوری توانسته اند جایگاه خاصی به دست بیاورند. در این بین تلاش کردن و توانایی های فردی هیچ نقشی ندارد و دلیلی برای موفقیت نمی شود. بچه پولدارها که با صفحات فیس بوک، اینستاگرام و کانال تلگرام شان روز به روز نفرت را بیشتر می کنند در پی این هستند که با نمایش بیش از اندازه از دارایی هایشان به این دشمنی دامن بزنند.

ایرانی ها در فضای مجازی بی اخلاق ترینند

همین خودنمایی ها و نمایش دارایی ها و اصطلاح باب شده از خلال شبکه های اجتماعی که «ما خوبیم و در خوشی غوطه ور شده ایم» یکی دیگر از ابعاد بداخلاقی هایی است که کمتر به چشم می آید. بسیاری از جامعه شناسان معتقدند در جامعه ای که اختلاف طبقاتی زیادی وجود دارد، این گونه نمایش ها تنها ریشه های دشمنی و عداوت را محکم تر می کند؛ ریشه هایی که دودستگی ایجاد کرده و می تواند آسیب های جدی به بدنه یک جامعه و آدم ها بزند. مردم به ظاهر به هم لبخند می زنند اما خوب می دانند که علاقه ای به یکدیگر ندارند و باید رودرروی یکدیگر بایستند. این کینه که در نهایت به نفاق و دشمنی ختم می شود می تواند از هر آنچه که اخلاق نامیده می شود، دور باشد.

جامعه شناسی اخلاق روزنه امید در دوره بداخلاقی

دکتر غلامرضا مقدم، رییس گروه جامعه شناسی اخلاق انجمن جامعه شناسی ایران، با نگاه به بروز بداخلاقی ها و بدرفتاری های اجتماعی می گوید: «اکنون در وضعیتی به سر می بریم که روز به روز مباحث اخلاقی جدی تر در جامعه ما مطرح می شود. در این بین چند صباحی است که مسئولان نیز عینک خوش بینی را برداشته و با نگاهی واقع بینانه شیوع بداخلاقی های اجتماعی چندان راهگشا نخواهد بود.

در اینجا سوالاتی از این قبیل که چه عوامل سلبی و ایجابی در ایجاد چنین شرایطی دخیل بوده اند، بیشتر مفید خواهد بود. اینکه چرا مردم در دوراهی های اخلاقی سعی در انتخاب موارد غیراخلاقی می کنند یا اینکه چه زمینه های ساختاری و اجتماعی باعث شکل گیری رفتارهای غیراخلاقی می شود از جمله سوالاتی است که پاسخ به آن در چارچوب جامعه شناسی اخلاق قرار می گیرد.

درواقع جامعه شناسی اخلاق به دنبال جست و جوی علت رفتارهای اخلاقی یا غیراخلاقی واقع شده در متن جامعه است در حالی که فلسفه اخلاق بیشتر به دنبال دلایل اخلاقی است. برای مثال پرسش از علل رواج یک امر نابهنجار و غیراخلاقی در جامعه سوالی جامعه شناختی است که موضوع آن بحث اخلاق است. شاید در کلی  ترین نگاه بتوان گفت بروز چنین بی اخلاقی هایی ناشی از برخی از اعتراضات نهفته از یک سو و عقب ماندن فرهنگ و اخلاق در مقابل رشد گسترده شهرنشینی از سوی دیگر است.

با این حال بررسی دلیل چرایی برزو چنین رفتارها و بداخلاقی هایی نیازمند بررسی هایی کلی در این زمینه است و جالب اینکه مبارزه با این مساله همکاری کلی را از سوی نهادهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، روانشناسی و... طلب می کند.»

آخر قصه و دور باطل خنده ها و پشیمانی ها

پایان داستان عصیان زدگی جماعت ایرانی، کاملا مشخص است. البته این پایان، مقطعی است و این دور باطل کماکان ادامه دارد. بارها و بارها بداخلاقی های فردی و جمعی از سوی ما صورت می گیرد و بلافاصله به یاد جامعه عصیان زده می آورند که شما متعلق به فرهنگی 10 هزار ساله هستید. اینجاست که در راه جبران اشتباه، اشتباه بزرگ تری مرتکب و به سطحی ترین اقدامات متوسل می شویم. صورت مساله را پاک می کنیم و با نوعی پشیمانی احساسی و مبتدیانه، ماجرا را بدتر از آنچه هست جلوه می دهیم و باز روز از نو و روزی از نو! هنوز ماجرای انتشار عکس های جوان ایرانی که با خیال مشهور شدن اقدام به انتشار عکس هایی از حریم شخصی اش کرد، داغ است.

این داستان از همان ابتدا به یک شوخی تازه تبدیل شد. ابتدا شایعه تمول و مازراتی سواری چهره ثابت عکس ها سر زبان ها افتاد. کمی بعد بازار دابسمش ها از ویدیوی منتشر شده داغ شد و به دنبال همین ویدئوها «پلیس فتا» به سوژه اصلی جوک ها و خنده های مجازی تبدیل شد و در نهایت پس از دستگیری فرد مزبور، کار به انتشار عکس های قدیمی و بی ربط کشیده شد که مدعی شلاق خوردن جوان ماجرا در ملاءعام بود و در ادامه شایعات، ماجرا حتی تا قطعی شدن حکم اعدام این جوان هم پیش رفت. در این بین اما تغییر موضع ها جالب بود.

اکثر آنهایی که تا دیروز جوک های «پلیس فتا» را در گروه های مختلف پخش می کردند، حالا شایعه حکم اعدام را باور کرده و برای جوان ماجرا اظهار دلسوزی و عجز می کردند، هر چند اتفاقات این چنینی در جامعه ما کم نبوده و با روند موجود قطعا این داستان ادامه دارد و ما همچنان استخوان لای زخمی هستیم که با سوءتفاهم و برداشت نامناسب از حق خودمان جوش خورده است.

منبع: ماهنامه تبار