Back شما اینجا هستید: صفحه اصلی گفتگو 109 سال قانون‌خواهی در ايران

به مناسبت 14 مرداد، سالروز صدور فرمان مشروطیت؛
109 سال قانون‌خواهی در ايران

مشروطه وجنبش مشروطه خواهی یکی فرازهای تاثیرگذاردرتاریخ معاصرایران است که به رغم 109 سال ازوقوع آن همچنان موردتوجه تاریخ پژوهان وعلاقه‌مندان علوم انسانی قراردارد. باوقوع این جنبش (انقلاب) ایران وارد مرحله نوینی شد.

به گزارش "همدان نیوز"، گفت وگو بامجید تفرشی درباره علل ناكامي مشروطيت در ادامه آمده است:

مشروطه وجنبش مشروطه خواهی یکی فرازهای تاثیرگذاردرتاریخ معاصرایران است که به رغم 109 سال ازوقوع آن همچنان موردتوجه تاریخ پژوهان وعلاقه‌مندان علوم انسانی قراردارد .باوقوع این جنبش (انقلاب) ایران وارد مرحله نوینی شد . برخی مشروطه را مهم‌ترين حرکت مردم ایران در راستای کسب آزادی و استقلال تاریخی مي‌دانند وبرخی به آن به عنوان اولین گمراهی بزرگ ایران معاصر مي‌نگرند .عده‌ای آن را حرکتی برخاسته از متن جامعه و اصلاح گران آن مي‌دانند وعده ای دیگر،رد پای استعماروخارجی‌ها را دربرپایی آن معرفی مي‌نمایند.حتی عده‌ای دیگرازتحلیلگران شروع آن‌را ایرانی و کاملا آزادی خواهانه متصور مي‌شوند ولی معتقدند که در میانه راه،این حرکت اصلاحی،متوقف شد به جایش هدایت خارجی و یا دسیسه‌های بیگانه مؤثر شد.

اما بی تردید جنبش یا انقلاب مشروطه نخستین تجربه ایرانیان در تعریف ساختاری جدید وقانونی برای دولت بود.به رغم گذرعمر109 ساله از این رویداد مهم همچنان  خاستگاه وریشه‌های آن محل نزاع است .برخی آن را برخاسته ازتفکرات ایرانیانی مي‌دانند که در غرب تحصیل کرده بودندوبرخی نظری مخالف دارند.

به عقیده دکترمجید تفرشی ،پژوهشگر تاریخ «سوای انقلاب کبیرفرانسه وجنگ‌های ایران روس که به عنوان عوامل درازمدت موثردر شکل‌گیری تفکر مشروطه خواهی مطرح مي‌شوندودردیدگاه‌های متفکران وسیاست ورزان مستقل و دولتی با دیدگاه‌های مختلفی همچون سپهسالار، ملکم،اسدآبادی،مستشارالدوله، طالبوف، مجدالملک و دیگران موثر بودند، در دوران نزدیک‌تربه مشروطیت، باید به افزایش فشارهای سیاسی و بی عدالتی داخلی در اواخر حکومت ناصری و دوران مظفری اشاره کرد و از دو حادثه مهم شکست روسیه از ژاپن در جنگ بین دو کشور و انقلاب 1905 روسیه نیز به عنوان الگوها و عناصر تاثیرگذار بر ایرانیان برای دستیابی به حکومت قانون و مشروطه پارلمانی یاد کرد».

با این حال برخی وقوع مشروطه را برای جامعه ایران زود مي‌دانستند و آن را بیشتر انقلابی ژورنالیستی مي‌دانند چراكه در آن مقطع بسیاری از واژه‌ها مانند پارلمان ،قانون و آزادی برای عموم مردم آشنا نبود واین‌ها را دلیلی بر ناکام ماندن این تحول عظیم مي‌دانند . با این حال مشروطه ومشروطه خواهی را مي‌توان ریشه تمام تحولات بعدی ایران معاصر دانست .

گرایش به مشروطه ومشروطه خواهی ازچه زمانی و توسط چه کسانی در ایران آغازشد؟

اندیشه گرایش به عدالت اجتماعی،آزادی‌های مدنی وحکومت قانون،کم وبیش دراندیشه‌گران ایرانی قبل ازحکومت قاجاریه وجود داشته است.اما دردوران نوین،همزمان باانقلاب فرانسه درسال 1789 وکم و بیش از آغاز حکومت سلسله قاجار، این آرا و آرمان‌ها به تدریج در بین متفکران و مصلحان شرقی و به خصوص ایرانی تحول یافت و شکل گرفت. در این میان، گروهی مستقیما خواستار انتقال و انطباق این آموزه‌ها با شرایط ایران و دیگر کشورهای مشرق زمین بودند و گروهی خواهان اجرای این مبانی تمدنی غربی به شرط انطباق آنها با شرایط خاص سنتی و باورها و آموزه‌های دینی مردمان کشورها و مناطق مختلف وبه تعبیرامروزی بومي‌سازی آن بودند.

ازسوی دیگر،شکست تاریخی ایران در دو دوره جنگ‌های ایران و روس و تحمیل معاهدات گلستان و ترکمان چای به نخبگان ورهبران ایران نشان داد که تا چه حد از مبانی تمدنی، ترقی، دانش و تجربه جهانی در زمینه سیاست،حکومت واندیشه‌های قانونمدار عقب هستند و افرادی چون عباس میرزا نایب‌السلطنه و بعدها دیگرانی ازسیاست ورزان و اندیشمندان حکومتی و غیرحکومتی را به این فکر واداشت که چاره ای بنیادین و جدی برای برون رفت کشور و مردم از این وضعیت باید اندیشیده شود. البته بدیهی است که همه این اندیشمندان و سیاست ورزان در کار خود صادق نبوده و همه آنها به یک راهکار واحد نمی‌اندیشیدند.

این خواسته متاثر از چه اندیشه‌اي یاکدام الگوبود؟

چنان که مرحوم عبدالهادی حائری به خوبی و درستی در کتاب مهم و نمونه خود:«نخستین رویارویی‌های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب» نشان داده، معمولا در بین اندیشمندان و صاحبان تفکر در مشرق زمین و ایران، دو دیدگاه در مواجهه با واقعیت تمدن غرب وجود داشته است. برخی معتقد بودند که باید سراپا از غرب پیروی کرد و بدون تقلید مطلق از آموزه‌ها و تجربیات غرب پس از رنسانس و انقلاب صنعتی، راه سعادت وتوفیق دیگری برای پیشرفت وجود ندارد.حال آن که در مقابل،عده‌ای عقب‌افتادگی ایران زمین،مسلمانان و مشرقیان را کلا به استعمار غرب منتسب مي‌کردند وبراین باور بودند که راه برون رفت از این عقب ماندگی و ضعف، مقابله و چالش باغرب و ارزش‌های تمدن غرب است.

در طول بیش از دو سده اخیر که ازآغازحکومت قاجار سپری شده و یا بیش از یک سده اخیر که از انقلاب مشروطیت ایران می‌گذرد،این دو دیدگاه کاملا متنافر همچنان در ذهن و زبان و کردار ایرانیان مشتاق ترقی و تعالی کشور وجود داشته و دارد.درس تجربه و سیلی روزگار نشان داده که تمسک جستن محض به هر یک از این دو دیدگاه در عمل راه به جایی نبرده و ما چاره ای نداریم جز این که استعمار و تمدن غربی را با هم دیده و با درایت و فراست نه آن را مقدس بشماریم و نه مذموم بلکه دانش و تجربه آن را مورد بهره‌برداری قرار داده و متوجه جنبه‌های استعماری و گسترش خواهانه آن نیز باشیم و تسلیم مطامع غربیان نشویم.

این سخنان اگرچه ممکن است در شرایط کنونی قالبی و کلیشه ای تلقی شود، ولی بیش از دو سده است که به طورجدی گریبانگیر فرهیختگان‌ایرانی دلسوزکشوروسرنوشت مردم ایران بوده است.به هرروی،تجربه نوین واخیر حکومت‌های مبتنی برآزادی،قانون وعدالت اجتماعی اغلب تجربیات غربی هستندوتجربه استعماروسلطه‌جویی کشورهای ضعیف نیز تجربیاتی غربی هستند.دراین میان،چالش جدی برای اندیشه‌گران ایرانی رسیدن به نوعی راه میانه و گزینشی بین این خوف ورجا بوده وهست.

چه دلایلی باعث شکل گیری وایجاد نیاز به داشتن نظام مشروطه در ایران شد؟

سوای انقلاب کبیر فرانسه وجنگ‌های ایران روس که به عنوان عوامل درازمدت موثر در شکل‌گیری تفکر مشروطه خواهی مطرح مي‌شوند و در دیدگاه‌های متفکران وسیاست‌ورزان مستقل ودولتی با دیدگاه‌های مختلفی همچون سپهسالار،ملکم،اسدآبادی،مستشارا‌لدوله، طالبوف،مجدالملک ودیگران موثر بودند، در دوران نزدیک‌تر به مشروطیت،باید به افزایش فشارهای سیاسی وبی عدالتی داخلی در اواخر حکومت ناصری و دوران مظفری اشاره کرد و از دو حادثه مهم شکست روسیه از ژاپن در جنگ بین دو کشور و انقلاب 1905 روسیه نیز به عنوان الگوها و عناصر تاثیرگذار بر ایرانیان برای دستیابی به حکومت قانون و مشروطه پارلمانی یاد کرد.

دربین نخبگان وروزنامه‌های ایرانی،پیروزی ژاپن ضعیف در برابر امپراتوری روسیه مقتدربه پیروزی اراده و تلاش یک ملت برای شکست قدرتمندان تجاوز طلب و استعمارگر تلقی شدوروح نوینی بر کالبد خموده ایرانیان دمید. به موازات این حادثه و انقلاب 1905 روسیه، مشکلات اقتصادی جدی در ایران پیش آمد که با توام شدن استبداد حکام محلی در تهران و ولایات زمینه سازخیزش‌های شهری و بالا گرفتن تب مشروطه خواهی و طلب کردن حکومت قانون وعدالت خانه شد.البته دراین میان غربگرایان وعلاقه‌مندان به پیاده کردن الگوهای اروپایی برای ایران وهمچنین شماری از بابیان نیز موثر بوده و برنامه‌های خود را در بین مشروطه خواهان پیش مي‌بردند.

به نظربرخی محققان مشروطه ،یکی ازعوامل ناکامي‌این جنبش عدم راهیابی مفاهیمي‌مانندآزادی ،استقلال،مجلس و... دربطن جامعه است.آیااین تحلیل راقبول دارید؟مثلا سال‌هاقبل یکی ازاستادان علوم سیاسی گفت که مشروطه یک انقلاب ژورنالیستی بود،منظورشان این بود که روی این مفاهیم کار نشده بود،چراروشنفکران مشروطه خواه نتوانستند این مفاهیم رادرجامعه ساری کنند؟

این سوال ابعاد و لایه‌های مختلفی دارد.اولا:معضل کلی درانقلاب مشروطیت ودیگرنهضت‌های معاصر ایران همواره این بوده که مردمان عادی وتوده‌ها، دردها راحس مي‌کردند و خواهان درمان آن بودند. ولی اغلب کشور از نظر فکری و فرهنگی مهیای تغییرات بنیادین نبود و حکومت‌ها، مانندحکومت‌های پس از مشروطیت، گاهی در عمل، همان رفتار و ساز و کار مستبدانه و غیرقانونی رادرپیش مي‌گرفتند. باید توجه داشت، چنان که بزرگی به درستی گفته،آزادی نه اعطا کردنی است نه به زورگرفتنی، آزادی یاد گرفتنی است.

در این جا سوال مهم این است که آیا باید آزادی و استقلال ومجلس وعدالتخانه را به ملت داد تا از مواهب آن بهره‌مند شوند یابایداول همه شرایط ولوازم ضروری برای دستیابی به این موارد را فراهم و بعد حکومتی قانونمندوپارلمانی ومبتنی بر آزادی‌های مدنی را تاسیس کرد. چنان که ابوالقاسم خان ناصرالملک،اولین فارغ التحصیل ایرانی دانشگاه آکسفورد، آخرین صدراعظم قبل از استبداد صغیر و آخرین نایب السلطنه احمد شاه معتقد بود که مشروطه همانندیک غذای سنگین چرب خوشمزه است که به بدن یک کودک شیرخواره وارد شده وجزضررو مرگ نوزاد نتیجه ای ندارد.

سيد حسن تقي زاده نماينده مجلس از تبريز و سيد حسن شريف زاده كه توسط عباسعلي آهنگر و سه تن ديگر در تبريز با گلوله كشته شد.

کودک باید بزرگ و آماده تحمل و لذت بردن از این غذای خوشمزه شود.دربخش دوم سوال باید گفت که ژورنالیست‌ها در انقلاب مشروطیت، موج ایجاد نکردند،بلکه پیام آورومبلغ نیازها،مطالبات و آرمان‌های عمومي‌ومردمي‌بودند.طبیعی است که هیچ جنبش وانقلابی بدون حمایت رسانه به پیش نمي‌رودوموفق نمي‌شود.رسانه‌ها خواسته‌های مردم را به بهترین شکل بسته بندی وعرضه مي‌کنندولی خود خالق آن نیستند. موج‌ها را حرکت داده وهدایت می‌کنند ولی اغلب خود موج آفرین نیستند.این که بود و نبود یا اساس انقلاب را به روزنامه نگاران واصحاب رسانه نسبت دهیم تفکری سست است که شاید در برخی جهات بتوان شواهدی برای آن یافت ولی یقینا قابل تعمیم دادن نیست.

البته باید توجه داشت که از نظر کمي‌وکیفی دوران انقلاب مشروطیت ایران یکی ازمهم‌ترين وبارزترین دوران تاریخ روزنامه‌نگاری ایران بود. این واقعیت البته تبعات مثبتی داشت ودارای جنبه‌های تلخ ومنفی هم برای مشروطیت بود که از حوصله این بحث وسوال خارج است و نیازمند گفت‌وگویی جداگانه است.

همان‌طورکه مي‌دانید سه گروه روحانیون،روشنفکران لیبرال وروشنفکران دارای اندیشه‌های سوسیالیستی در پیروزی جنبش نقش موثری داشتند.امابعد ازآن باهم وارد نزاع شدند.به نظرشماچرا نتوانستنداتحاد وهمراهی خود راحفظ کنند؟

واقعیت این است که دربخش آغازین انقلاب مشروطیت تا به توپ بستن مجلس واستبدادصغیر،نقش و جایگاه روشنفکران سوسیالیست ازنظرکمي‌وکیفی کمتر و پایین‌تر از نقش وجایگاه روحانیان وروشنفکران لیبرال بود.این نقش البته درادواربعدی مشروطیت وتاریخ ایران جدی‌تروپررنگ‌تر شد.درآغاز مشروطیت روحانیان و روشنفکران دارای اهداف مشترکی بودندکه محوراصلی آن عدالت‌خانه،حکومت قانون و دولت مستقل بود. نیاز به یک پناهگاه و سازوکاررسمي‌برای احقاق حق وعدالت و استقلال از حکومت‌های استعماری خارجی، فصل مشترک همه گروه‌های خواهان برقراری نظام مشروطه دربرابر سلطنت خودکامه بود.با این همه، در ادامه کار و با گسترده تر شدن کارنهضت،هم بین جناح‌های مختلف هر یک از این گروه‌ها و هم بین روحانیان و روشنفکران اختلاف نظرهای جدی رخ داد.

اگردرابتدای کار همه جناح‌هاي متحد و متفق و بر اساس نوعی ازدواج مصلحتی با هدفی مشترک علیه حکومت استبدادی متحد بودند، در ادامه کار اختلاف نظرات خود را چه در تاکتیک وچه دراستراتژی  بروز دادند. در فاز نخست انقلاب، رهبری علمای عراق، به خصوص آخوندمحمدکاظم خراسانی نقش محوری در تشجیع مردم و مشروعیت بخشیدن به انقلاب داشت ودربین روحانیون و سه دیدگاه وجود داشت. برخی چون محمد حسین‌نایینی مشروطیت را دفع افسد (استبداد) به فاسد(مشروطیت)مي‌خواندند،ولی آرمان‌شان حکومت اسلامي‌بود دسته دوم چون شیخ فضل‌ا... وهمفکرانش،مشروطیت را سازوکاری مي‌دانستند که بدترازاستبداد قاجاری است وآن را دفع فاسد به افسد خطاب مي‌کردند.درواقع آرمان اصلی این دسته نیز حکومت اسلامي‌بود،ولی درغیبت این حکومت آرمانی مشروطیت را بدترازحکومت استبدادی مي‌دانستند.

دیدگاه سوم از سوی مجتهدان جوانی چون محمد اسماعیل غروی محلاتی مطرح می‌شد که مشروطه پارلمانی و حکومت قانون را نه از سر استیصال بلکه با علم و اراده قبول داشتند و آن رانوع اعلای حکومت دانسته و اساسا تاسیس حکومت اسلامي‌در عصر غیبت را ناممکن تلقی مي‌کردند.درمیان روشنفکران نیزبعضادرک دقیق ومشخصی ازمشروطیت،ریشه‌ها،پیش‌نیاها،سازوکار و تبعات آن وجود نداشت.ولی درمیان آنان برخی معتقد به ضرورت جذب و کسب مشروطه وتمدن غربی بی چون وچرا و بی توجه به موقعیت محلی وآموزه‌های سنتی بودندوبرخی دیگرخواهان تعامل با بخش سنتی و دیگر اقشار غیرروشنفکری جامعه در جهت رسیدن به یک راهکار میانه برای اصلاح جامعه بودند.

این دو دیدگاه مختلف موجب بروز عملکردهای مختلفی مي‌شد که رویکردهای گوناگون محافظه کار خواهان مماشات با قدرت‌های خارجی، میانه رو اعتدال‌گراوتندرورادیکال بعضا خشونت طلب را رقم می‌زد.لذا خصومت ورقابت دردوره دوم مشروطیت به بعد هم بین روشنفکران وروحانیون بودوهم بین هر جناح‌های داخلی هر دو دسته مذکور.

به نظرشما عمده ترین دلیل به بیراهه رفتن جنبش مشروطه چیست؟

عمده‌ترین دلیل شاید وجود نداشته باشد ولی مجموعه ای ازدلایل دراین راه وجود دارد.نخست باید به تحولات داخلی وادامه تلاش سیاستمداران وگروه‌های خودکامه برای مصادره انقلاب مشروطیت و به نوعی بازگرداندن آن به دوران استبداد توجه کرد.مستبدانی که درلباس مشروطه خواهی ظاهر شدند و از حکومت پارلمانی و قانون به عنوان ابزاری برای ادامه مطامع واهداف خود بهره بردند.مسئله دیگر مداخلات قدرت‌های بزرگ به خصوص بریتانیاوروسیه وعوامل داخلی آنان در مسائل داخلی ایران بود که از ابتدا وجود داشت وباقرارداد 1907 آشکار شد.قراردادی که هدفش تقسیم ایران به سه حوزه نفوذ آن دو امپراتوری ویک حوزه بی طرف بود که البته همان منطقه بی طرف نیز خوددرعمل بی طرف نبود و بیشتر تحت سلطه لندن بود.

درزمینه اقتصادی حکومت‌های عصرمشروطه نتوانستندآن طورکه مردم متوقع بودند کارآمدی نشان داده و کشوررابه سمت شکوفایی ورفاه نسبی سوق دهند.فساد،سوءمدیریت،ناکارآمدی نهادینه داخلی و نشناختن سازوکاراقتصاد نوین ومتفاوت جهانی،به همراه مداخلات بیگانگان وعوامل آنان، از عناصر دائمي‌این فرآیند ناخوشایند همواره مطرح در تاریخ معاصر ایران بوده است.

از سوی دیگر،مردم ایران همواره بین آرزومندی برای یک حکومت آزاددموکراتیک ویک حکومت قدرتمند مستبددرحیرت بوده اند.گاهی براساس شرایط روزمعتقد بودند که چاره دردایران آزادی و دموکراسی و قانونمداری ازطریق یک حکومت انتخابی پارلمانی است وگاهی معتقد بودند که کار ایران جز با زور حل نمي‌شود و چاره درد داشتن یک حکومت قدرتمندتوسط یک مستبدمصلح است.عامه مردم در انقلاب مشروطیت، درک عمیقی ازمشروطیت،آزادی وحکومت قانون نداشته وچنان که از تعبیر عامیانه«مشروطه شد»نیزبرمی‌آید،حکومت قانون ونظام پارلمانی راگاهی مترادف با آنارشیسم و هرج ومرج تلقی می‌کردند.

این دونگاه متضادنشانگرآن است که ازنظرمبنایی وفرهنگی،جامعه به طورجدی وعمیق به درک صحیحی از مشروطیت و حکومت قانون دست نیافته بودودرصورت نیازودردوران سرخوردگی گاه و بیگاه دلتنگ شلاق استبدادی وصراحت وقساوت حکومت فردی می‌شد.این معضل موجب مي‌شد که نهادهای مدنی به عنوان پایه‌های حکومت قانون و پارلمانی در ایران به درستی پا نگیرندوازپشتیبانی مردمي‌برخوردار نشوند.

روسیه وانگلستان هرکدام به نحوی ازمشروطه حمایت مي‌کردند.آنهابااین حمایت‌ها درپی چه هدف یا اهدافی بودند؟

روسیه تزاری هیچگاه به طورجدی مدافع انقلاب مشروطیت نبود.اساسا یکی ازاهداف انقلاب مشروطیت خلع ید ازنفوذروسیه در سیاست وحکومت درایران وخلع ید ازمشاوران روسی وتحت تاثیرروسیه در دربار قاجار، به خصوص محمدعلی شاه، بود.حمایت اولیه بریتانیا ازانقلاب مشروطیت اساسا درجهت رقابت و دشمنی با منافع روسیه بود.درتاریخ ایران دردامنه وعمق این حمایت اغراق شده ونسبت به آن افسانه پردازی‌هایی شده است.

زمامداران بریتانیا باعقد پیمان 1907 با روسیه وتقسیم ایران به حوزه‌های نفوذ خوددرعمل نشان دادند که در حمایت اولیه خودازانقلاب مشروطیت چندان جدی نبوده و اهمیتی به استقلال وآزادی ایران نشان نمي‌دهند. این نیت درجریان جنگ جهانی اول ونقض کامل بیطرفی ایران و همچنین حوادث بعدی یعنی قرارداد 1919 و کودتای 1299/ 1921 به طورآشکارتری بروزیافت.در واقع لندن درجریان انقلاب مشروطیت، چه در دفاع از آن وچه درخدشه دارکردن آن،براساس منافع ملی وراهبردی خودعمل مي‌کردواهمیتی به مصالح ومنافع ملی ایران نمی‌داد.

109 سال پیش از این روزها تهران و ایران در تب و تاب حادثه‌اي مي‌سوخت. رویدادی که بعدها منشا بسیاری از تغییرات در چارچوب سیاسی و اجتماعی ایران شد. مشروطه خواهان در چنین روزی موفق شدند شاه قاجار را وادارند که سند مهمی در تاریخ ایران را امضا کند. هر چند طی ماه‌های بعد این سند به خون بسیاری از آزادی‌خواهان ایران رنگین شد اما تاریخ مشروطه ایران همواره محلی برای پرسش و جست‌وجو بوده است. وضعیت اجتماعی و کسبه و بازار و تندروی‌ها و کندروی‌های آن دوره و مشروطه خواهان پرسش‌هایی است که مطرح هستند.

تندروی هاوکندروی هایی که همواره مشروطه خواهان به آن متهم می شدند،تلاش برای دست یافتن به قانون و قانون خواهی ایرانیان،دلایل ناکامی و ناتمام باقی ماندن تلاش ایرانیان برای رسیدن به دمکراسی در مشروطه و دهها پرسش دیگر همگی از سوالاتی است که در تاریخ ایران باقی مانده است. کنکاش در تاریخ هر کشور و گذشته آن در حقیقت تلاشی است برای دست یافتن به روشنایی های تازه برای آن سرزمین. کنکاش در این گذشته ما را یاری می کند تا بهتر به شناخت اجتماعی و سیاسی یک سرزمین دست یابیم .

مشروطه خواهی ایرانیان و تلاش برای رسیدن به قانون و مجلس قانونگذاری برای ایرانیان هزینه های بسیار درپی داشت. خونین ترین انقلاب خاورمیانه در زمان خود از پس همین روزها رخ نشان داد.امضا فرمان مشروطیت توسط شاه وقت قاجار، آغاز راهی بود که خون های بسیار را پس از دو سال در باغ شاه بر روی زمین ریخت.مردان و زنانی که در راه رسیدن ایران به قانون و عدالتخانه از جان و مال و سرمایه های خود دریغ نکردند.تاریخ مشروطه ایران ، روزهای پرفراز و نشیب این سرزمین است.

فریدون مجلسی، دیپلمات سابق،نویسنده و مترجم تاریخ نگار در آستانه سالروز امضای سند تاریخی مشروطه به سوالات روزنامه «قانون» پاسخ گفت.

چه اتفاقات تاریخی‌اي منجر به خواست اجتماعی مي‌شودکه یک درخواست جمعی در کشورشکل بگیردوبه جنبش مشروطه خواهی ایران بینجامد؟

بایدنخست منظور ازدرخواست اجتماعی روشن شود.کدام اجتماع؟وچه درخواستی؟جامعه مدنی ایران در دوران قاجار، پس از جنگ‌های ایران و روس، تدریجاً از پیله فرهنگ سنتی و صفوی وار تک هویتی، با رنگ یا رنگ ‌های شدیداً مذهبی و گاه صوفیانه خارج مي‌شد، و آشنایی با علوم غربی و دیدگاه‌های بریده شده فلسفی و سیاسی چشمش را بر روی دنیای پیشرفته تر و قوی‌تر غربی باز مي‌کرد که در جنگ‌ها پیروز مي‌شد،ومردمانش ازرفاه وکیفیتهای زندگی بالاتری برخوردار بودند. چه جنگ‌های ایران و روس و چه سفرهای فرمانروایان و حاکمان موجب شداین آگاهی‌ها نه به صورت  افسانه‌ها و روایات مسکوک جهاندیدگان بلکه به گواهی دیدگان و گوش‌های خودشان به گواهی رسد.

نزد خود از آن تفاوت بسیار احساس حقارت مي‌کردند و خواهان از میان برداشتن آن شکاف فزاینده بودند. دانشجویانی که برای شناخت بیشتر و آوردن تخصص‌ها اعزام شدند، و تدریجاً علوم انسانی را هم که در نخست برایش اعتباری قائل نبودند شامل شد، دیپلمات‌ها و  بازرگانان افکار و آرمانها و تفاوت‌ها را برای دوایر محدود اشرافی  نخبگان ایران بازگو مي‌کردند.روزنامه‌های فارسی زبان در برلین و استانبول و قاهره و بمبئی ناشر و مبلغ افکار نو بودند. در میان همان نخبگان بود که آرمان‌های آزادیخواهانه و عدالت خواهانه و مشارکت بیشتر مردم در حاکمیت و کاسته شدن از شیوه‌های خودکامه شاهان، همچون ممالک فرنگ، ترویج و پسندیده شد.

این موضوع که کشور از نظراجتماعی وسیاسی هنوز آمادگی چنین تغییری را نداشت، صحیح مي‌دانید ؟

بله،قاعدتاً کشور از لحاظ اجتماعی و سیاسی هنوز آمادگی برقراری دموکراسی به مفهوم غربی همزمان خودش را نداشت.در غرب نیز فرآیند دموکراسی به طور تدریجی ودر برخی نقاط به طور محدود آغاز شد و تکامل یافت و هنوز هم در تلاش برای تکامل بیشتر است. در ایران آن روز شمار بیسوادان ایران بیش از 95درصد بود،و سواد باسوادانش نیز محدود بود.دریافت‌ها بیشتر شفاهی و دیداری و از عمق کمتری برخوردار بود.چگونه مي‌شد به تغییرات ریشه ای و دموکراتیک دل بست و به آن امید داشت؟

درواقع روشنفکران و آرمان‌خواهان ایرانی عجول و خوش خیال بودند. نکته بسیار مهم این است که دستیابی به دموکراسی در غرب مراحلی را طی کرده بود که در ایران هنوز طی نشده بود. مسئله مهم در غرب و خصوصاً در درجه نخست از حکومت قانون آغاز شد. در ایران نیز بر خلاف بسیاری از همسایگان، حاکمان قانون و بروکراسی و سازمان دولت و دارایی و خزانه ملی تا حدی زمینه داشت و در حکومت‌های ایرانی دیده مي‌شد.قدم نخست برای دموکراسی برقراری حکومت قانون به جای اراده فردی است.

در قدم دوم دموکراسی خواهی در غرب از دیدگاه اقتصادی آغاز شد و تدریجاً رنگ فلسفی و سیاسی و اجتماعی یافت. یعنی مردمي‌که مالیات مي‌دادند گفتند مالیات ما متعلق به ما است و باید با نظر نمایندگان ما برای ما خرج شود! یعنی بدون حضور و رأی نمایندگان ما از مالیات خبری نخواهد بود. این مشارکت در انگلستان زودتر تحقق یافت. مالیات و بودجه و تصویب نمایندگان مردم  به دموکراسی شکلی متفاوت از کشورهای استبدادی بخشید. وقتی روشنفکران و آرمانخواهان ایرانی تفاوتها را دیدند و خواهان آن شدند، از آن الگو برداری کردند بی آنکه توجه کنند که در ایران آن مراحل طی نشده بود و زمینه آن نیز وجود نداشت.

آنان که خود از طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی ایران بودند و چندان تفاوت فرهنگی چندانی میان خود با برگزیدگان جامعه فرنگی نمي‌دیدند توجه نداشتند که چنان تشابهی میان توده مردم بیسواد و عقب مانده و روستایی وار ایرانی با همتایان غربی آنان وجود ندارد، و اینان هنوز در قالب‌های شبه فئودالی و در اسارت خوانین و سایر نیروهایی مؤثر با نفوذ منطقه ای و ایلاتی بودند که با  افکار و شیوه‌های دموکراتیک قرن‌ها فاصله داشت.

زمینه‌های اجتماعی ایران آن دوره را چگونه ارزیابی مي‌کنید ؟

وضعیت اجتماعی ایران همان طور که اشاره شد بسیار دوگانه بود. یک طبقه ممتاز فرهنگی و اجتماعی البته بسیار رقیق و یک طبقه بزرگ عوام بی آزار و بدون مشارکت، که مي‌توان آنان را روستاییان شهری و روستایی نامید! گروه اجتماعی مهمي‌که تحول و جنبش بزرگ مشروطه خواهی را رقم زد از میان همین قشر نازک مدنی برخاست که هیأت حاکمه را هم در اختیار داشت. به عبارت دیگر مي‌توان گفت که بر خلاف منافع فردی و به سود منافع ملی و اجتماعی قدم برداشت. زمینه اجتماعی طبقه خاموش و نا آگاه عوام به‌قدری کم اثر بود که عناصر آن فقط پس از جهش به گروه نخست، به هر شکل و اتفاقی که گهگاه پیش مي‌آمد، در درون آن اکثریت بزرگ خاموش رنج مي‌بردند و نقشی نداشتند.

بازار،درباریان،روشنفکران؛کدام گروه پایگاه اصلی تفکر مشروطه خواهی ایرانیان بودند؟

مشکل این است که روشنفکران رادر کدام گروه قرار دهیم.روشنفکران هم درمیان درباریان بودند و خصوصاً در میان اشراف غیر درباری یا با فاصله بیشتر از درباریان و هم تا حدودی و به طور رقیق تر در میان بازاریان و هم در میان روحانیونی که بدون اینان اصولاً پیروزی جنبش مشروطه تحقق نمي‌یافت. فراموش نکنید که روحانیت سنتی ایران بی آنکه انحصاری باشد، در نفوذ  نوعی اشرافیت روحانی قرار داشت. برای مثال مرحوم خاندان سید محمد مجاهد طباطبایی از دودمان سراسر روحانی طباطبایی از زمان  صفوی برای تبلیغ تشیع از بعلبک لبنان به ایران دعوت شدند.  و سيد محمد مجاهد بود که درمقام مرجعیت به همراه ملا احمد نراقی و دیگران فتوای جنگ علیه روسیان را صادر کردو پس از شکست ایران به عتبات رفت و به زودی درگذشت.

مشروطه ایران بسیار وامدار نوه همین مجتهد مجاهد است که خود فرزند سید صادق طباطبایی مرجع زمان ، و ضمناً از دوستان نزدیک میرزا ملکم خان، رجل سیاسی برجسته طبقه حاکمه و انتقال دهنده بسیاری از افکار آزادیخواهانه و مشروطیت طلبانه بود. به عبارت دیگر آیت‌ا... سید محمد طباطبایی روحانی ساده و نا آشنا با تحولات و افکار غرب نبود،بلکه با آگاهی‌های بسیار عبرت از گذشته و آنچه بر ایران رفته بود، خواهان نظامي‌قانونمند، همراه با برابری و عدالت و حرمت  ملی بود، و چنین بود که نقشی بزرگ در رهبری نهضت مشروطه ایران داشت. در درون دربار هم بودند شاهزادگانی که حامل و حامي‌افکار نو بودند. بازار کمتر به افکار نو توجه داشت، اما بزرگان بازار نیز تحت تأثیر افکار روشنفکران زمان و خصوصاً روحانیون روشنفکر تحول خواه بودند.

اخیرا در بسیاری از تحلیل‌ها مي‌شنویم که گفته مي‌شود دربارخودش نیز تمایل به مشروطه داشته اما روش‌ها اشتباه بوده است وروش‌های مشروطه خواهان منجر به  ضدیت دربار شده است.آیا این تحلیل را صحیح مي‌دانید ؟

به نظر من دربار،یعنی فتحعلیشاه خصوصا درزمان اقتدار دربارولیعهدي عباس میرزا در تبریز،با اعزام دانشجو و تشکیل چند وزارتخانه، کوشید در تحکیم حکومت قانون که قدم نخست فرآیند دموکراتیک است نقش داشته باشد.این نقش دردوران امیر کبیر و آوردن دارالفنون تشدید شد.هنوز صحبت از دموکراسی نیست بلکه تحکیم حاکمیت قانون است.ناصرالدین شاه هم شیوه امیر کبیر را ادامه داد.

دارالفنون بعد ازمرگ امیرافتتاح شدودرتمام عصر ناصری به کار ادامه داد و تحصیل کرده‌هاي همین دارالفنون نقش اساسی در مشروطه داشتند. ناصر الدین شاه گرفتار تردید بود. خودش کشورهای فرنگ را دیده و شیفته آن شده بود، و مي‌خواست ایران آن چنان باشد هر بار قدمي‌بر مي‌داشت با مقاومت‌های سنت گرایان شهری یا با زیاده خواهی‌های روشنفکران دموکراسی خواه مواجه مي‌شد و احساس خطر مي‌کرد. با این حال در دوران ناصری تحولات اجتماعی با حرکتی کند اما مداوم زمینه را در طبقات بالاتر فرهنگی ایران برای تحول مدرن در قانونمداری سامانه‌مند فراهم کرد. نمي‌‌توان آن خواسته را مشروطه نامید اما تشدید قانونمداری بود. حتی همان شورای دولتی انتصابی نیز قدم بسیار مهمي‌تلقی مي‌شد.

مشروطه خواهی ایرانیان را باید جنبش دانست یا نوعی از انقلاب به حساب آورد؟

انقلاب چه از دیدگاه اقتصادی و اختلاف و مبارزه طبقاتی، و چه از دیدگاه فرهنگی سعنی شورش انتقامجویانه فرودستان و تحقیر شدگان جامعه علیه طبقه حامه ممتاز و با فرهنگ و سواد که شیوه زندگی متفاوت و حسد برانگیزی دارندعبارت است بره زیر آوردن و ریشه کنی طبقه و فرهنگ حاکم  و برآمدن طبقه سرکوب‌شده و فرودست و البته نا آشنا با امر حکومت و کشور داری و تلاش برای آغازی نو همچون از سرگیری از مرحله اختراع چرخ. جنبش از انقلاب مهمتر است.

زیرا با ایثار طبقه بالای فرهنگی جامعه رخ مي‌دهد اما آثار آن از هر انقلابی بیشتر است، زیرا بدون تخریب و کشتار رخ مي‌دهد و انتظام امور بر جای مي‌ماند و کارشناسان و کاردانان به کار خود ادامه مي‌هند و فقط کالبد حاکمه خودش را با شرایط عقلانی و مردمي‌وفق مي‌دهد و زمینه را برای دموکراسی عمومي‌آماده مي‌سازد.

اگر مشروطه خواهی را جنبش بدانیم،آیا شباهتی به جنبش‌های دیگر در تاریخ ایران دارد؟ مثل جنبش ملي شدن صنعت نفت یا جنبش تنباکو؟

از لحاظ شکلی بله،اما از لحاظ محتوایی فرق مي‌کردند.دراینکه هردو ازمیان روشنفکران و قشر نازک فرهنگی جامعه برخاستند شباهت داشتند. مشروطه بر امری داخلی نظر داشت یعنی ستاندن مالکیت وحاکمیت از شاه و تحویل آن به ملت. جنبش نفت بر امری خارجی نظر داشت یعنی گسستن یوغ حقارت در برابر غرب که پس از شکست ایران از روسیه بر این کشور مستولی شده بود.

جنبش تنباکو بیشتر بیگانه ستیزانه بود و با نگرانی از کاسته شدن قدرت روحانیت، مي‌خواست نشان دهد که چگونه این قشر بر افکار و دلهای عامه نفوذدارند و شاه در تصمیمات خود باید آنان را به حساب آورد.دخالت روحانیت مترقی درجنبش مشروطه قابل مقایسه با جنبش تنباکو نیست. در مشروطه نه ارتباط سیاسی با خارج مطرح بود ونه منافع و امتیازات تجاری، بلکه جلوگیری از خودکامگی شاه و افزودن بر اقتدار علما مطرح بود.

درباره خواست اصلی مشروطه خواهان ایرانی گزینه‌های بسیاری مطرح شده‌اند اما واقعا مشروطه خواهان به دنبال چه بودند؟آیا این تئوری که مي‌گوید رضاشاه بخشی از خواسته‌های مشروطه خواهان راجامعه عمل پوشاند را باید پذیرفت؟

خواسته مشروطه خواهان که در مجلس اول تجلی یافت، تشکیل مجلسی برای قانونگذاری بود که به آن عدالتخانه مي‌گفتند، که ادبیات زمان نشان مي‌دهد محدود به دادگستری نبود. بلکه دادگستری نیز بخشی از قانونمداری آن مي‌شد. نمایندگان هم به نسبت‌هایی از میان شاهزادگان و علما و اعیان و اشراف و اصناف و بازرگانان بودند. اثری هم از عوام خاموش دیده نمي‌شد.

اشتباه رویکردی هنگامي‌رخ داد که آرمانخواهان ایرانی به ترجمه قوانین اساسی اروپایی پرداختند و کوشیدند آن معیارهای مدرن را در ایران سنتی و بیسواد حاکم کنند. آن نظام انتخاباتی با سهميه‌های تعیین شده بر افتاد و انتخابات عمومي‌و دموکراتیک شد، در زمانی که در ایران دمو یعنی مردم هنوز به بلوغ گزینش مستقل نرسیده بودند و آرای‌شان را به دستور خوانین و یا فتاوی واگذار مي‌کردند و مجالس در اختیار همان کسانی قرار مي‌گرفت که مشروطه برای مبارزه با خودکامگی‌های آنان برقرار شده بود.

این گونه برداشت زودهنگام از دموکراسی موجب یک بار مصرف شدن آن در نخستین انتخابات عوامانه مي‌شود.درموردنقش رضاشاه برخلاف ایام جوانی که تحت تأثیر شعارها و دشنام‌های رایج به او بودم،اکنون با دیدی بیطرفانه تر  فارغ از حب و بغض‌های رایج نقش او را درفرآیند نیل به دموکراسی مي‌ستایم. توهم دموکراسی که از مشروطه برخاسته بود موجب هرج و مرج و آنارشیستي شده بود که وحدت و استقلال کشور را برباد داده بود.

رضاشاه بود که توانست آن راه غلط رفته را اصلاح کندو جریان را به مسیر طبیعی خود یعنی بستر ایران باز گرداند.

اگر رضا شاه نبود شاید کلنل محمد تقی خان پسیان یا حتی میرزا کوچک خان نیز آن راه را هموار مي‌کردند. منتها فقط یکی از آنان باید سر بر مي‌آورد و بقیه باید نابود مي‌شدند تا ایران حفظ شود تا فرآیند دموکراسی وارد فاز اصلی خود یعنی قانونمداری بشود.

قانونمداری لازمه اش قدرت اجرایی و ضمانت اجرای انتظامي‌است. کار بزرگ رضاشاه برقراری آن ضمانت اجرا در قالب ارتش و ژاندار مر ی و پلیس بود، گرچه به آنها انتقادهایی هم مي‌شود امادربرابر مزایای وحدت‌بخش آن به حساب نمي‌آید و  گام بعدی حفظ نمادین مجلس شورای ملی و تصویت مجموعه قوانینی است که موجب لغو واقعی کاپیتولاسیون و از میان رفتن بهانه‌های آن شد، و تا به آخر همان مجلس، بودجه‌ها، مالیات‌ها و قوانین مصوبه‌اش نماد حاکمیت ملی بودند.

سپس زمان آن بود که محتوای فرمایشی مجلس به محتوایی دموکراتیک تبدیل شود که نیاز به درك گزینش و انتخاب مستقلانه داشت. برای این کار نظام فرهنگی و آموزشی مترقی لازم بود که تا مقطع دانشگاه برقرار شد و اگر امروز تعداد دو، سه هزار نفری دانشجویان به بیش از چهار میلیون رسیده است نتیجه همان قدم نخست در جامعه بیسواد بودکه آموزگارانش را از مقطع 6ساله ابتدایی مي‌گرفت.

دیگر وارد کردن نیمي‌از جامعه ایران،گرچه از طریقی غلط و خصومت آفرین، به عرصه کار و زندگی اجتماعی بود، که اکنون فرزندان همان دشنام دهندگان 60درصد صندلی‌های دانشگاه‌ها را اشغال کرده‌اند.هیچ یک از اقدامات رضاشاه ازسربازگیری تا ایجاد مدارس و آموزش اجباری تا مالیات‌گیری و صدور شناسنامه و غیره در زمان خود موجب محبوبیت او نشدبلکه مي‌توان او را منفورترین حاکم در زمان حیات خودش دانست،خصوصاً آن که در نیمه دوم سلطنت آثار بیماری روانی قدرت دراو ظاهر شدوسرانجام نابودش کرد،که از آن بیماری هم دردراز مدت گریزی نیست.

آسیب‌ها و فواید مشروطه خواهی ایران را چه مي‌دانید؟

به نظرمن مشروطه در رسالت مهم خودش پیروز شد. دولت به رسمیت شناخته شد. سلطنت، حاکمیت و مالکیت خودش را بر جان و مال مردم ازدست دادوحاکمیت قانون جایگزین آن شد.

جنبش مشروطه حرکتی غرور آفرین و افتخار آمیزبرای ملت ایران بود که نخبگانش در این حرکت در آسیا پیش قدم شدند و از همسایه پر ادعایش یعنی روسیه پیشی گرفتند. آنچه شکست خورد مشروطه نبود، بلکه سزارین کردن فرزند نارس مشروطه یعنی دموکراسی بود که هنوز امکان زنده ماندن و رشد طبیعی پیدانکرده بود و آزادی، آن هم با برخورد با رقابت‌های روس و انگلیس و جنگ اول جهانی  منجر با آنارشی و هرج‌و مرجی ویرانگر شد، که برقراری حاکمیت قانون  توسعه فرهنگی داروی درمان آن بود که به مرحله بعدی یعنی دموکراسی نرسید!

منبع: برترین ها

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه کردن